پـرورش اعتـماد در روزگار بیاعتـمادی
|
|
یه روز که داشت سوار مترو میشد نزدیک در ورودی، یه تابلو توجهش رو جلب کرد: "این مغازه واگذار میشود" ... خودش بود! تمام چیزی که لازم داشت همین بود! ترکیب کار تو ذهنش، خیلی شفاف و روشن شکل گرفته بود. مغازه کوچک دم در ورودی مترو چایی شیرین و ساندویچ نون و پنیر تو ظرف یکبار مصرف که سرپایی هم میشد خوردش.
ادامه مطلب |
دو شنبه 15 مهر 1392برچسب:اعتماد, |
|
|
|
اعتماد
|
|
|
پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:اعتماد, |
|
|
|